یاد کبوترهای سپید، گنبدطلایش ، ضریح نورانی ، صدای نقاره ها و آب خوردن از کاسه های اسمال طلایی و نشستن روبروی ضریح آقا و گفتن از غریبی و بی کسی و تنهایی و دعا برای مادربزرگ که همیشه سخت سفارش می کرد هیچ گاه فراموشم نمی شود . ضریح را که می دیدیم دلهایمان آرام می گرفت و چشمهای پر از اشک راز درونی را افشا می کرد .ضریح را که می دیدیم دلتنگی تمام می شد . چشم در ضریح دعا می خواندیم . برای بیماران ، همسایگان، گرفتاران ، هیچ کسی از یاد نمی رفت خود را مدیون می دانستیم و در عالم بچگی دعا می کردیم دعا دعا ...
دیدن کبوتران حرم آقا دنیایی بود،مادربزرگ همیشه یک پاکت گندم میداد که برای کفترای حرم بریزم و پولی که داخل ضریح بیندازم و همیشه در انتظار تکه پارچه سبز تبرک ضریح بود و من در در حالیکه اشک پهنای صورتم را پر کرده بود تا آخرین دانه گندمها را جلوی کبوترها می ریختم و جمع شدنشان را از جان و دل نگاه می کردم ... ومادربزرگ همیشه خوشحال و ممنون بود ....
سلام عزیز
قشنگ و لطیف می نویسی رفتی زیارت ما رو هم دعا کن
سر بزن ممنون
سلام معصومه نازم .خوبی؟از اینکه به بلاگ مجنون امام رضا اومدی ممنون
خوشحالم که با تووبلاگت آشنا شدم
منو از دعات بی نصیب نذار بد جور دلتنگ آقام
خیلی التماس دعا دارم
کاش ما هم وقتی ضریح آقا رو میدیدیم دلتنگی هامون به کلی رفع میشد
کاش و کاش های دیگه
من رو هم دعا کنید
سلام مارو هم به آقا برسونید
سلام از این که بهم سرزدی منون
مرا به یاد حرم امام رضا انداختی تشکر اگه رفتی زیارت مرا هم دعاکن
و یادمه وقتی که مادربزرگ از تعریفهای ما اشک می ریخت و صلوات می فرستاد ...
چقدر خاطره انگیز نوشتی دختر
مرسی هوایی ام کردی دوباره یاد بچگی هامون افتادم مرسی مرسی
سلام دوست گرامی
وبلاگتان پر از حال و هوای زیارت و مشهد است
خوشا به سعادتتان
ما را هم دعا کنید .
سلام خانم کیانپور
تز دیدن وبلاگ ررضوی تان بسیار لذت بردم نثرهای شاعرانه ی حس برانگیزی است . قبول باشد .انشاءالله
سلام
خوندمت
مرسی
موسیقی متن وبلاگت خیلی قشنگه