-
در حرم
شنبه 27 مهرماه سال 1387 00:53
یاد کبوترهای سپید، گنبدطلایش ، ضریح نورانی ، صدای نقاره ها و آب خوردن از کاسه های اسمال طلایی و نشستن روبروی ضریح آقا و گفتن از غریبی و بی کسی و تنهایی و دعا برای مادربزرگ که همیشه سخت سفارش می کرد هیچ گاه فراموشم نمی شود . ضریح را که می دیدیم دلهایمان آرام می گرفت و چشمهای پر از اشک راز درونی را افشا می کرد .ضریح را...
-
بوی خراسان
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1387 22:43
به خراسان نزدیک شده ام ، هوا بوی دیگری دارد آسمان پرستاره و نسیم سردی که از دل کویر برمی خیزد شوق رسیدن را در من زنده تر می کند ... بغضی غریب و همهمه زائران٬ نوای دل و نقاره به هم میآمیزند و من بی تاب تر میشوم . آقا جان کمکم کن، کمکم کن که بتوانم پنچره ی دلم رابگشایم و اندوه و دلتنگی هایم را در آرامش ضریحت پناه دهم ....
-
خورشید خراسان
دوشنبه 15 مهرماه سال 1387 13:45
ای خورشید خراسان ؛ من از نقطه ای دور که آسمانش را همیشه توری ابرهای خاکستری پوشانده است و خاکش رنج سبز برنج است تو را می خوانم. می خواهم با تو از شادی ها و اندوههایم بگویم که عمیق ترین عصاره وجود است ؛ گاهی آسان نیست دردها و شادی هایت را با دنیا تقسیم کرد وقتی حسی معلق در هوا شکل می گیرد ، آنقدر سخت است که می توان...